هرگز نمیتوان گفت که آنچه در خلق یک اثر هنری نقش حیاتیتری را بازی میکند محتوای آن است یا فرم و قالبی که آن اثر به واسطهاش ارائه میشود. اما شاید بتوان در میان این کشمکش پررنگ، نقش ساده ولی پرنفوذی را هم برای یک عنصر دیگر در نظر گرفت. فرهنگ فارسی عمید برای توضیح واژهی انگیزه اینطور آورده است: «آنچه کسی را به کاری برانگیزاند؛ سبب؛ باعث؛ علت.»
در این بخش با قدرت انگیزهای آشنا میشویم که از یک محتوای گزارشگونه، به همراه طراحیهای سیاه و سفید و نهچندان پیچیدهی یک هنرمند، اثری در خور توجه خلق میکند. محرکهایی از جنس: «این كار را انجام دادهام تا فقط به مردم یادآوری كنم كه در آنجا جوامعی غنی (از نظر فرهنگی) وجود دارد.»… و یا «من فكر میكنم این موضوع برای تمامی فلسطینیها امید و انگیزه ایجاد میكند كه یكدیگر را، علیرغم زندگی در جوامع پراكنده و یا دور از همهچیز، كماكان درگیر با تاریخ خود ببینند». این جملاتی است که لیلا عبدالرزاق[۱] دربارهی انگیزههایش برای خلق داستان مصوری به نام بدوی[۲] بیان کرده است. بدوی اولین رمان گرافیکی اوست. او در این کتاب، زندگی پدر خود – احمد – را به عنوان یك پناهجوی فلسطینی در لبنان به تصویر کشیده است. والدین احمد اهل روستای فلسطینی صفصاف هستند. آنها در پی فجایع موسوم به نکبه – پاکسازی قومی فلسطینیان در سال ۱۹۴۸ – مجبور به ترک خانههایشان شدند و به بدوی – اردوگاه پناهندگان در شمال لبنان – فرار کردند.
لیلا عبدالرزاق بیست و دو سال دارد و در رشتهی تئاتر و مطالعات عربی تحصیل کرده و هیچگاه به صورت رسمی در رشتههای هنری مطالعه نكرده است. هدف لیلا عبدالرزاق از نوشتن داستان مصور بَدَوی صرفا تولید یك مجموعه تصاویر چاپی سیاه و سفید تاثیرگذار بوده است.
این هنرمندِ متولد شیكاگو و بزرگشدهی سئول در مصاحبهای با ثینك پروگرس[۳] در یك كافهی مدرن در شهر واشنگتن دی سی گفته است: «من دلم میخواست با زندگی پدرم آشنا شوم و بیشتر در مورد تاریخچهی خانوادهام بدانم؛ چون سالها از عمرم گذشته بود بدون اینکه بتوانم لبنان یا چنین جاهایی را از نزدیک ببینم.» وی افزود: «من فكر میكنم این كه شما [به عنوان فرزند مهاجرین] تشخیص میدهید كه این سرگذشتها به گونهای غیرطبیعی هستند – حتی در شرایطی كه در درون یك اجتماع كاملاً معمول باشند -، نتیجهای از زندگی پراكندهی دور از وطن است.»
عبدالرزاق بهتازگی و در همین سال جاری میلادی از دانشگاه فارغالتحصیل شده است. كتابش را هم زمانی كه هنوز دانشجوی تمام وقت به حساب میآمد، تكمیل كرده بود. او میگوید: «من حكایتهایی [مصور] از چیزهایی كه پدرم برای من و برادرم تعریف كرده بود را میکشیدم… و بعد آنها را در یك وبلاگ و همینطور صفحهی شخصیام در فیسبوك منتشر میکردم.» عاقبت یك انتشاراتی كوچك به نام جاست ورلد بوكز[۴] با او تماس میگیرد و قرارداد نوشتن یك كتاب را پیشنهاد میدهد.
عبدالرزاق بعد از آن به كار خلق یك داستان منسجم از دل تصاویری كه ترسیم كرده بود، مشغول شد. این كار به معنای انجام تحقیقات فراوان – نه تنها بر روی زندگی پدرش به عنوان مرد جوانی در اردوگاه پناهجویان بَدَوی[۵] در شمال لبنان، بلكه بر روی وقایع تاریخی مسبب این وضعیت – بود؛ كه طبیعتاً همیشه كار سادهای نیست.
عبدالرزاق در این مورد به خاطر میآورد كه: «من در مورد موقعیتهای خاص سیاسیای كه مایل به گنجاندن آنها در متن كتابم بودم، از پدرم سؤال میپرسیدم… مثلاً اینکه: آیا آن موضوع را به خاطر میآوری؟ چه احساسی داشتی؟ و او هم تقریباً همیشه میگفت: «خوب… نمیدانم، یادم نمیآید!» معلوم است که میداند كه چه اتفاقی افتاده، ولی كارهایی كه خودش در آن روز انجام میداده و یا احساسش به عنوان یك كودك در مورد آن موضوع را به خاطر نمیآورد؛ و من فكر میكنم كه این موضوع طبیعی است، زیرا یك كودك تنها به چیزهایی در اطرافش واکنش نشان میدهد که مستقیماً در ارتباط با او هستند. بنابراین، هنگامی که یک قتل عام در اردوگاه پناهندگان فلسطینی رخ داده، احتمالاً در مورد آن شنیده، اما خودش آنجا نبوده.»
با این حال در موقعیتهای دیگر، عبدالرزاق تجربیات پدرش احمد را در مورد وقایع مرتبط با جنگهای داخلی لبنان – كه از سال ۱۹۷۵ تا اوایل دههی ۱۹۹۰ میلادی به درازا انجامید – بدون نقص كنار هم تنیده است. او میگوید: «اینکه لبنان هم به سرنوشت فلسطین دچار شد برایم جالب بود. زیرا تاریخ فلسطین نیز مانند مردمش (که در سراسر دنیا آواره شدند) در همه جای جهان منتشر شده است. بنابراین افزودن یك گره شخصی [به اتفاقات بزرگ در لبنان] برایم مهم بود.»
این كتاب چهرهای انسانی از تجربیات – اغلب نادیده گرفته شدهی – پناهجویان ارائه میدهد؛ و بهعلاوه نگاهی گذرا دارد بر تاثیر جنگ در تباهی دوران جوانی یک مرد و یا در حتی شاید قویتر شدنش. به عنوان مثال، در یك بخش از كتاب، احمد درمییابد ساختمانی كه او اغلب برای آنجا نان میبرد، هدف بمباران قرار گرفته است. او و یكی از دوستانش از روی کنجکاوی برای بررسی محل به آنجا میروند. اما ظاهراً به شدت متاثر شده و بدون این كه در مورد چیزی كه دیدهاند حرفی به هم بزنند، محل را ترك میكنند.
برای عبدالرزاق كار كردن روی بَدَوی دریچهای بود به سوی آگاهی بیشتر از سالهای ابتدایی زندگی پدرش، از بازیهای یاركشی فوتبالی گرفته تا عشقهای زودگذر نوجوانی. با این كار، او نه فقط دربارهی تاریخ، که درمورد فرهنگ نیز اطلاعات زیادی کسب کرده است. عبدالرزاق تصمیم گرفت برای ارائهی تصویری كاملتر از فرهنگیای كه پدرش از آن برخاسته – و البته ارج نهادن به این فرهنگ در اثر خودش – همه چیز را در کتابش بگنجاند، از طرحهای گلدوزی سنتی فلسطینی گرفته تا دستور غذاهایی که مادربزرگش میپخت.
خود او در این زمینه میگوید: «من به انواع مختلفی از طرحهای گلدوزی نگاهی انداخته و چیزهای زیادی دربارهاش یادگرفتم. من از پدرم سؤال میكردم؛ زیرا او همیشه دربارهی خاطراتش با مادربزرگم صحبت میکرد. سؤال كردن از او در مورد سبک زندگی مادربزرگم برایم راهی به سوی درك بیشتر از فرهنگمان هم بود و این برایم جالب به نظر میرسید.»
طرح گلدوزی در حاشیههای جلد کتاب خودنمایی میکند. و در وسط جلد تصویری از یك مرد جوان قرار داده شده، كه بسیار شبیه به حالت حنظله[۶] – شخصیتی كه توسط كارتونیست سیاسی مشهور فلسطینی ناجی العلی[۷] خلق شده – است. در تصاویر كارتونی العلی، حنظله همیشه از پشت سر و با دستهای در هم قلاب به عنوان مظهر مبارزه بر علیه چیزهایی كه در اطراف خود میبیند، نشان داده شده است. این شخصیت كه برای همیشه ده ساله مانده – یعنی همان سنی كه خود العلی مجبور به جلای وطن و آوراگی شده – نماد بیچهرگی ۷۵۰۰۰۰ فلسطینی پناهجویی گردید كه مجبور به ترك خانههایشان شدند، مجبور به ترک سرزمینی که در سال ۱۹۴۸ میلادی اسرائیل نام گرفت.
عبدالرزاق میگوید: «تلاش من در این پروژه صرفاً در راستای به تصویر کشیدن صورت حنظله نبود، بلكه میخواستم چهرههای متعددی را به تصویر بکشم و یا سعی کنم آنچه پدرم [در اردوگاهها] تجربه كرده بود را برای مخاطبین بازگو کنم؛ چرا که تمایلی نداشتم بر این تصور بیچهرگی از مردمی كه همیشه اینقدر غمگینند صحه بگذارم. این كار را انجام دادهام تا فقط به مردم یادآوری كنم كه [در آنجا] جوامعی غنی وجود دارد.»
با این كه عبدالرزاق در حین كار بر روی كتابش درك عمیقتری از كارهای ناجی العلی یافته و به این خاطر از او بسیار الهام گرفته، اما اشاره میكند كه معمولترین تشبیهی كه او برای بَدَوی سراغ دارد، مربوط به كتابهای پرسپولیس[۸] اثر مرجانه ساتراپی[۹] این داستان مصورنویس ایرانی – فرانسوی بوده است.
او افزود: «من فكر میكنم كه این مقایسهای عادلانه باشد چون از موضوع و شیوهی پرداخت یكسانی استفاده شده. البته این سبک خیلی رایج است و چندان منحصربهفرد نیست.»
با این كه ممكن است بسیاری در مورد نوشتن كتاب زندگینامهشان توسط یكی از اعضای خانوادهی خود نگران باشند، عبدالرزاق میگوید كه «ترس و نگرانی»ای كه پدرش در مورد پروژهی او احساس میكرده، نه چندان به خاطر دقتش در بیان داستان زندگی پدر، بلكه بیشتر به خاطر نحوهی برداشت دیگران از این اثر بوده است.
عبدالرزاق میگوید: «من تصور میکنم در لبنان تفکر نامطلوبی بر ضد فلسطینیان [وجود دارد] كه فكر میكنم اثرش را در او هم گذاشته است. خانوادهی پدربزرگم پیش از آنکه به کرهی جنوبی نقل مکان کنند، مدتی را در آمریکا گذرانده بودند و اتفاقاً در آنجا نیز شاهد رفتارهایی مشابه رفتار لبنانیها بودند. تأثیر این رفتارها بر پدرم در ایالاتمتحده و با دیدن تبعیض علیه عربها و مسلمانان فقط تشدید شد.». او افزود: «اما در نهایت، پدرم خوشحال است كه من در مورد فلسطین و سرگذشت خانوادهام دغدغه دارم.»
این واكنش از دیگر فلسطینیهایی كه كتاب را – پس از عرضه به بازار در ماه جاری – خواندند نیز دیده شد.
عبدالرزاق میگوید: «من فكر میكنم این موضوع برای تمامی فلسطینیها امید و انگیزه ایجاد میكند وقتی كه یكدیگر را، علیرغم زندگی در جوامع پراكنده و یا دور از همهچیز، كماكان درگیر با تاریخ خود میبینند.»
——————–
[۱] Leila Abdelrazaq
[۲] Baddawi
[۳] ThinkProgress
[۴] Just World Books
[۵] Baddawi
[۶] Handala
[۷] Naji Al-Ali
[۸] Perspolis books
[۹] Marjane Satrapi
——————–
مطالب مرتبط: