هر موضوعی برای تدریس قابلیت تعمیم بر مسائل زیادی را دارد. باید داشته باشد! که اگر اینطور نبود اساس فلسفهی آموزش زیر سؤال میرفت. بیایید برای تدریس دو شیوهی کلی در نظر بگیریم.
- اول: اصل مطلب را آموزش دهیم. سپس به دنبال کاربرد آن موضوع بگردیم و نمونههایی را مثال بزنیم.
- دوم: نمونههایی از کاربرد موضوع مورد نظر را ارائه دهیم. سپس با تحلیل و بحث و بررسی به اصل مطلب مورد تدریس برسیم.
در مورد اول، دانشآموزان در همان ابتدای امر نیازمند صرف انرژی زیادی از لحاظ ذهنی هستند. طبیعی است که برای مرحلهی بعد و جنبهی کاربردیِ مسئله، آمادگی ذهنی هم برای مدرس و هم برای محصل کاهش چشمگیری خواهد داشت (قطعاً منظورمان روند کلی آموزش مبحث مورد نظر است که ممکن است چندین جلسه هم طول بکشد).
همه میدانیم که در علم ورزش چیزی به نام گرم کردن پیش از تمرین اصلی وجود دارد. با گرم کردن، عضلات، مفاصل و تاندونها آمادهی تمرین سنگین میشوند و جریان خون فعال میشود. در نتیجه، اکسیژن و مواد غذایی مورد نیاز عضلات، پیش از تحمل فشار سنگین در اختیارشان قرار میگیرد. همچنین بدن از لحاظ روحی و روانی نیز پذیرای شرایط ویژهی آن تمرین بخصوص میشود.
ذهن هم برای ورود به تفکری عمیق و تمرکزی بالا نیاز به گرم شدن دارد. ورود یکباره به موضوع مورد بحث در هیچکدام از روشهای تدریس پذیرفته نیست. در اختیار قراردادن نمودهایی ملموس از موضوع تدریس (روش دوم)، در حکم همین گرم کردن ذهن است قبل از ورود به بحث اصلی.
اگر به دنبال ابزارهای نوین و متفاوتی برای تنوع در فرآیند آموزش باشیم، اگر بخواهیم راههای جدید و حتی عجیبی برای انتقال مفاهیم پیدا کنیم، اگر در صدد ایجاد تنوع در کلاسهای درس و افزایش علاقه، هیجان و خلاقیت در دانشآموزان هستیم، بدون شک پینماها گزینهای وسوسهکننده خواهند بود. قصد داریم در این نوبت، به کارکرد پینماها در جایگاه ابزاری برای تدریس بپردازیم.
اساساً آموزش هرچه بیشتر بر مبنای تحریک حواسِ پنجگانه پیش برود احتمال یادگیری دانشآموزان بالاتر خواهد رفت. پینما به شدت توانایی به کار گرفتن حس بینایی و همچنین تحریک قوهی تخیل خوانندگانش را دارد. حال اگر این خوانندگان را محصلانی در نظر بگیریم که مدرسی تخیلات آنها را به سمت استنباط و استدلال مورد نظر خود، که همان هدف از موضوع تدریسش است، سوق دهد، شاهد آثاری مثبت از عمق و کیفیت مطالب ارائه شده در ذهن و اندیشهی دانشآموزان خواهیم بود.
فهمِ کتابی که به تصویر درآمده باشد، دانش و سواد چند بعدی خاصی را میطلبد. معانی جدیدی که از کنار هم قرار دادن متن و تصاویر به وجود میآید، میتواند به عنوان ابزاری نوآورانه برای ارائهی محتوای بصری در کلاسهای مختلف استفاده شود. با افزایش یا کاهش در اندازه و تعداد پنلها (قطعات تصاویر) و استفاده از قابلیت انعطافپذیری در فضای یک کتاب مصور، میتوان حرکات را از طریق نماهای کلوزآپ یا باز، مناسب با سوژهی عینی یا انتزاعی انتخاب نمود. پویایی بالقوه و پیچیدگی کتابهای مصور برگ برندهای است برای کلاسهای درسی که با محوریت این کتابها برگزار شوند. دو ویژگی توأمانِ جذابیت و سرگرمسازی در داستانهای تصویری، دانش آموزان را به موضوع درس علاقهمند کرده و از راههای جدیدی ذهن آنها را با محتوا درگیر میکند.
واکنشهای متفاوتِ دانشآموزان به سبکهای مختلف یادگیری، گاهی اوقات باعث نگرانی معلمها میشود که این امر کاملاً قابل درک است. اما در مورد آموزش مباحث استدلالی و تحلیلی، مانند فلسفه، ادیان و حتی تاریخ و آشنایی با فرهنگها و مذاهب، فعالیتهای کلاسی باید با تمرکز بر تفکر عمیق در موضوع همراه شده و در نهایت به تحقق اهداف یادگیری منجر شوند. بنابراین، ارزش کتاب مصور صرفاً به تصویری بودنِ آن نیست؛ بلکه به مفهومیست که این تصاویر منتقل میکنند. هر مربی آموزشی باید شخصاً کتابهای پینما را مورد مطالعه قرارداده، یکی را انتخاب کرده و سپس در خصوص نحوهی کاربرد آن در کلاس درس خود تصمیم بگیرد.
داستانهای مصور میتوانند قدرتمند باشند. میتوانند عمیق باشند. اما چیزی که داستانهای مصور را «خاص» نشان میدهد، فراتر از اینهاست. آنها میتوانند فعالیتهای یادگیری را هیجانانگیزتر کرده و پرسشهای عمیقی را در خصوص تجربیات عینی از موضوع تدریس مطرح کنند. همچنین این کتابها با فراهم کردن فرصتهایی برای بررسی و تحلیل کلمات، تصاویر و پنلها میتوانند باعث شکوفایی ذهنی دانشآموزان شوند. بهطور مثال برای آن دسته از آموزگارانی که بر انجام بیشتر تمرینهای روخوانی از سوی شاگردانشان تأکید دارند، کتابهای پینما گزینهی مناسبی هستند. داستانهای مصور میتوانند قبل از شروع کار بر روی متون پیچیدهتر، چارچوب و مدلی کارآمد برای روانخوانی ارائه دهند.
یکی از مهمترین فواید استفاده از پینماها در آموزش، اثربخشی آنها در ارزیابی نحوهی یادگیری دانشآموزان است. یکی از گزینههای پیش روی معلمان، میتواند تولید داستانهای تصویری و دیگر ابزارهای بصری از سوی خود دانشآموزان باشد. اگرچه این امر نیازمند زمینهسازی بیشتر از سوی مدرسان است، اما این پتانسیل را نیز دارد که ارزیابیهای یک شکل و جمعی را به فرآیندی درست و معنیدار و حتی هیجانانگیز تبدیل کند.
مطالب مرتبط: