مدتهاست كه مصنوعات قديمي، سفرهايي در جستجوي آثار گم شدهي باستانشناسانه و ويرانههايي كه براي زماني دراز در دل جنگلها و بيابانها مخفي ماندهاند، ميراث ماندگاری برای پينماها شدهاند.
موضوعات مرتبط با باستانشناسي، از كليشههاي پراستفادهي شركت پينماهاي اي سي[۱] – مانند اهرام گم شده و طلسمهاي قديمي – گرفته تا شبح[۲] و اَدل بلانكسك[۳]، براي مدتهاي مديد منبع الهامبخش نويسندگان و تصويرگران پينماها شده بود.
با وجود همهی این مثالها، مدت زمان اندكي از ورود خود باستانشناسها به استفاده از پينما در زمينههاي كاري و حرفهاي ميگذرد. ليست نمونههاي کار شده چندان پربار نيست؛ اما مواردی را شامل میشود مانند باستانشناسي: پينما[۴] (اثر يوهانس لوبسر[۵] ،۲۰۰۳) و پينماي باستانشناسانهي مجلهي تنبل بيلزن[۶] (اثر ويراستهي ترنت ديبوئر[۷] از ۱۹۹۷ تا كنون كه نسخهي گلچين آن در سال ۲۰۰۴ منتشر شده است).
اين نشست اينترنتي که در سال ۲۰۱۴ برگزار شده، شش باستانشناس را گرد هم آورده، كه همگي در حال توليد پينماهايي در مورد باستانشناسي با هدف ارائه به طيف وسيعي از مخاطبين هستند. كارهایشان تجربیات جدیدی است در مورد روشهاي نوین استفاده از پينما به عنوان محيطي براي ارتباطات علمي.
جان سواگر[۸]: مايلم كه از پنج شركتكنندهي حاضر در اين نشست اينترنتي تشكر كنم؛ و از آنها ميخواهم كه خود را به اختصار معرفي کنند.
كلويي براون[۹]: من فارغالتحصيل رشتهي هنرهاي زيبا هستم. در حال حاضر براي دريافت مدرك كارشناسي ارشد در رشتهي باستانشناسي زيستي در دانشگاه يورك تحصيل مينمايم و همزمان در حال آغاز كسبوكاری در زمينهي تصويرگري باستانشناسانه هستم. در تابستان سال جاری بر روي توليد اولين پينماي تاریخیام بر مبناي تجربيات به دست آمده در كارهاي آزمايشگاهي و ميدانی تمرکز دارم.
جان سواگر: صفحهاي از لين كريگ باخ (سي اي دي دبليو – خدمات دولتي زيستمحيطي تاريخي ولز؛ مربوط به سال ۲۰۱۴، در حال انتشار)
پيتر كانلي[۱۰]: من مدير اتحاديهي باستانشناسي يورك هستم. سابقاً هم به مدت پنج سال مدير كاوشها در منطقهی هانگيت بودم و تجربيات وسيعي در زمينهي باستانشناسي عمومي در مقياس بزرگ دارم. من يك خالق پينما نيستم؛ اما براي مدتهاي طولاني خوانندهي پينماهاي عصر نقرهاي و یا کارهای مستقل دیگر بودهام.
تروي لواتا[۱۱]: من در كالج هونورز دانشگاه نيومكزيكو دانشيار باستانشناسي هستم. از مدتها قبل با رویکرد باستانشناسانه در كار توليد پينماهای مجلهي تنبل بيلزن بودهام و حتی بخشي از دفاعيهي دورهي دكتراي خود را در قالب پينما تدوین کردم.
حنا ساكت[۱۲]: من مدرك دكتراي خود را در رشتهي باستانشناسي ميداني از دانشگاه لستر[۱۳] گرفتهام و در حال حاضر به همراه پروفسور استفاني موزر[۱۴] روی خلق يك اثر در مورد داستانهاي تصويري و پيشخوان موزهها در دانشگاه ساوثهمپتون کار میکنم. من خالق پينماي عجايب باستانشناسي[۱۵] هستم و با جان سواگر در مورد يك رمان تصويري – كه داستانش در اوركني زمان نوسنگي ميگذرد – همكاري دارم.
اَل بي وسولوفسكي[۱۶]: من مدير ويراستاري بازنشستهي مجلهي باستانشناسی و ويراستار هنري كنوني همين انتشارات هستم. در سال ۲۰۰۹ كارشناسي ارشد خود را در رشتهی هنرهاي زيبا از مركز مطالعات كارتوني در وایت ریور جانکشن[۱۷] در ايالت ورمونت دريافت كردم. من سابقهي طولانياي در كاوشهاي تگزاس و بالكان دارم و پينماهایم را بر اساس تجربيات ميداني خودم توليد ميكنم.
جان سواگر: و من هم تقريباً به مدت بيست سال تصويرگر باستانشناسي بودهام و به عنوان تصويرگر آزاد براي مؤسسات كوچك باستانشناسي، موزهها و پروژههاي كاوش كار كردهام. در انگلستان، حوزهي درياي كارائيب و جزاير اقيانوس آرام، پينماهايي براي پروژههاي آموزش و تشريح توليد نمودم و اخيراً هم مقالهاي در قالب يك پينما برای انجمن باستانشناسي آمريكا ارائه داشتم.
جان سواگر: من فكر ميكنم اولين نكته حائز اهمیت، تنوع در جمع حاضر است. به نظرم منصفانه است اگر بگوييم هرکدام از ما نمايندهي یکی از جنبههاي متفاوت تجربيات باستانشناسي هستیم و در عين حال، همهي ما با رغبت به سمت استفاده از پينماها در كار خود کشیده شدهایم. بنابراين مايلم بحث را با همين نكته آغاز كنم كه: چه خاصيتي در پينماهاست كه باعث میشود براي ارائهی كاري كه به عنوان باستانشناس انجام ميدهيد مناسب به نظر برسد؟
تروي لواتا: صفحهي نوزدهم اثر تنبل بيلزن
كلويي براون: من به دنبال ايدههايي براي خلق آثاري هستم كه تصويرگر برخي از ديدگاههاي علمي مورد استفاده بعد از فرآيند كاوش باشند. معتقدم این امر توان بالقوه براي پيشرفت را در تحقيقات بينرشتهاي افزايش میدهد. چرا که واژگان علميِ برگردان شده در قالب تصوير، ميتواند بر انحصار ايجاد شده به خاطر استفاده از ادبيات متفاوت مرسوم در دانشگاه غلبه نمايد. هدف من، خلق پينماهاي تشريحكنندهي تكنيكها، مانند تحليل ايزوتوپي است. چنين آثاري احتمالاً به عنوان بخشي از يك جزوهي آموزشي و يا پوستري در كنفرانسها استفاده ميشوند تا امكان مشاهدهي سريع را فراهم نموده و به دست آوردن دركي كلي از تمامي تكنيكهاي ناآشناي ارائه شده را تسهيل نمايند. در نتیجه مشاركت بالاتري از طرف تعداد بیشتری از شركتكنندگان در كنفرانس حاصل خواهد شد.
تروي لواتا: من باستانشناسي هستم كه تصميم گرفتهام تا برخي از كارهايم را در قامت پينما نوشته و طراحي کنم. اين كاری است كه طي مدت پانزده سال اخير به آن اشتغال داشتهام. بيش از ۴۰ صفحه پينمایی كه براي متن پاياننامهي دكتري خود – بيش از دوازده سال پيش – توليد کردم، بزرگترين پروژهی من در این زمینه است. من تحقيقات صورت گرفته در مورد اهلی کردن سگها در دشتهاي بزرگ آمريكاي شمالي و فرهنگ نگهداری از این حیوانات را به يك پينما تبدیل کردهام. اين كار به نوعي هم طبق برنامهريزي از پیش تعیین شده عمل كرده و هم عمل نكرده. بسياري از پينماهاي اخير من هم برگرفته از نشستهاي ارائه شده در جاهاي مختلف هستند. كتاب من در مورد حُقههای باستانشناسي و بازخلقهايي از فعاليتهاي انجام شده در پنج سال گذشته، مشتمل بر يك فصل در «پيلت داون[۱۸]» شده، و به زبان پينما منتشر شده بود. ساير كارهاي من شامل تصاويري يك تا سه صفحهاي هستند. از خروجي كارم كاملاً راضي نيستم اما شغلم به عنوان يك عضو هيأت علمي و يك پژوهشگر دانشگاهي اقتضائاتی دارد كه مرا از مشغول شدن با همان روش پيشين در يك پروژهي بزرگ و جدید باز ميدارند. من يك تصويرگر و يا نويسندهي آماتور نيستم. اين پروژهها حاصل تحقيقات و كار شخصي خود من بودهاند.
حنا ساكت: ريشهي اثر عجايب باستانشناسي برمیگردد به يك هديهي بامزه كه من براي شريكم اندي جونز – كه در حال تحقيق بر روي اثر طبلهاي فولكتون[۱۹] براي انتشار جديدترين كتابش تحت عنوان ماديبودنهاي پيش از تاريخ[۲۰] بود – ساختم. اين هديه، يك جعبهي كيك چاي توناكز[۲۱] بود كه به مجموعهي طبلهاي فولكتون خودت را بساز بدل شده بود. تصوير سه كندهكاري گچي دوران نوسنگي – در حالي كه ميگفتند «ما يك خانواده هستيم» – بر روي سطح خارجي آن قرار داشت. اين تصوير در ذهن من بود تا اينكه روزي خودم را شتابزده در حال نوشتن يك مكالمه بين سه طبل يافتم! من قدري با اين طراحيها كلنجار رفته و بر روي سادهسازي طرح اين طبلها و يافتن يك شيوهي سادهي طراحي كار كردم و سرانجام اولين نسخهي اثر عجايب باستانشناسي متولد شد. افرادي كه اين اثر را به آنها نشان دادم در مورد آن نظر واقعاً مثبتي داشتند؛ و همین امر مشوقی بود برای من تا این کار را ادامه دهم.
من از كلمهي «عجايب» استفاده كردم چون فكر ميكنم كه گاهي باستانشناسان پرده از چيزهايي برميدارند كه در دستهبندي مشخصي نمیگنجند. زماني يك باستانشناس به من گفت كه شما نميتوانيد در مورد تپهي سيلبري[۲۲] بحث كنيد چون نميتوانيد در قالب مشخصي قرارش دهید! اين موضوع در ذهن من باقي ماند.
اَل بي وسولوفسكي: من پينماهايم را در مورد تجربيات باستانشناسانهام ميسازم كه طبيعتي از جنس زندگینامههای خودنوشت دارند. البته همهي پينماهاي خودزندگينامهاي من در مورد باستانشناسي نيستند. من پينماها را محيطي بسيار سرگرمكننده براي يادآوريها و بازتاب نظرات یافتم.
پينماهاي باستانشناسي بر روي جنبههاي غيرمعمولترِ كارهاي ميداني تمركز يافتهاند؛ اتفاقات و تجربیاتی كه براي بسياري از باستانشناسان آشنا بوده ولي به ندرت در اسناد منتشر شده و يا گزارشهای كاوش راه مييابند. نمونههايي از اين نوع اتفاقات شامل سروكله زدن با كارگران محلي، نهادهاي حكومتي محلي و ارتش، حادثهها و مصدوميت و بستري شدن در بيمارستانهاي محلي، و كار كردن بر روي مشكلات در تحليل ميداني ميشوند.
جان سواگر: حتی همین حالا هم مضامين زيادي در حال بروز است. يكي از آنها برقراري ارتباط است. يعني اين نظر كه جنبههاي مختلفي از باستانشناسي هستند كه اساساً با آنها ارتباطي برقرار نميشود. مثلاً همان ماجراهاي «زندگي روزمره» كه اَل به آنها اشاره ميكند.
اَل بي وسولوفسكي: در اين جایگاهها، شخصيتها ميتوانند خیلی خوب بروز يابند. من تلاش ميكنم كه روايت داستانياي را در مورد پيشرفت حرفهاي خودم، و تغيير ديدگاههايم با در نظر گرفتن بلوغ انضباطيام با ارتقا يافتن در شغلها تولید کنم؛ كه البته این مسئله به طرز فزايندهاي مديريتي و داراي وظايف اجرايي (مانند بودجهها، صورتهاي پرداخت، موضوعات بانكي، خودروها، خريد و…) بودهاند. من پينما ميسازم زيرا ماجراهايي دارم كه ميخواهم بيانشان كنم و به عنصر بصري پينماها علاقه دارم چرا كه فكر ميكنم باعث بهبود قابليتهاي خواندن شده و كشش عمومي بيشتري را در مخاطبين برميانگيزد.
تروي لواتا: از نظر من، باستانشناسي تا سرحد خفگي از ماجراهاي داستاني – كه با قالب پينما بسيار بسيار جور هستند – لبريز است! فكر ميكنم كه پینما در بیشتر موارد نسبت به ساير قالبهايي كه در تحقيقات و دانشگاهها معمول است، بهتر عمل ميكند. البته طرحهاي داستاني در مورد مردم و مكانهاي قديمي، مجموعهاي از داستانها هستند كه براي نشان داده شدن و يا روايت شدن از طريق پينما، كاملاً حاضر و آمادهاند. خود من بيشتر مواقع درگير طرحهاي داستاني مرتبط با كارهاي انجام شده توسط باستانشناسان و روش انجام تحقيقاتشان هستم. اثر ترنت ديبوئر با نام تنبل بيلزن يك خروجي عالي براي ايدههاي من شد، زيرا اين اثر يك مجلهي پينما بوده و چنين مجلههايي، خيلي بر روي موضوع خلق اثر و تجربه تمركز يافتهاند. اولين تلاشهایم در زمينهي پينماهاي باستانشناسي، شكلهايي شامل تصاوير كارتوني كوچكي به همراه ساير يادداشتها در كتابهاي مربوط به كارهاي ميداني بود كه تجربيات مرا در مورد نحوهي پیشرفت در حوزهی باستانشناسي، ثبت كرد و در موردشان نكاتي ذكر نمود. با این روش چیزهایی در حوزهی تخصصیِ باستانشناسی برجسته شد؛ كه با توجه به اهمیت بازاندیشی در علوم اجتماعی اصلاً جای تعجب نیست.
حنا ساكت: هدف من، تصوير كردن نوعي از اين پينماهاي «مخصوص مخاطب عام» براي لذت بردن از آن، براي سرگرم ساختن خودم و (اميدوارم) سايرين، و براي تشويق مردم به يادگيري بيشتر در مورد باستانشناسي – يعني كنجكاو ساختنشان – است. من داستانهاي زيادي را در كنار نوشتن مقالات دانشگاهي، به رشتهي تحرير در آوردهام. اما فكر ميكنم كه پینما نسبت به يك قطعه متن جذابيت بسيار بيشتري دارد. كار كردن روي پينماي عجايب باستانشناسي به من درسهاي زيادي در نحوهي استفاده از كلمات و تصاوير داده است.
حنا ساكت: عجايب باستانشناسي، شمارهي ۱: طبلهاي فولكتون (اخذ شده از مجلهي عجايب باستانشناسي، شمارهي ۱، سال ۲۰۱۳)
جان سواگر: من ميدانم پينماهايي كه در مورد كار ميداني در اقيانوس آرام و حوزهي درياي كارائيب ساختهام، توسط اساتيد دانشگاه براي نشان دادن به دانشجويان مورد استفاده قرار گرفته، تا به آنها ايدهاي در مورد شرايط كار كردن بر روي پروژههايي در چنين مكانهايي ارائه دهند. بسياري از اين پينماها در اصل به عنوان ابزارهايي براي گسترش ارتباط با عموم مردم طراحي شدند. پس مطمئناً «مخاطب عام» به مخاطبين باستانشناسي نيز تسري مييابد. اما اين ايده نيز وجود دارد كه ميتوان پينماها را به صورت خاص براي ارتباط با ساير باستانشناسان و يا ساير دانشمندان طراحي نمود. بحث كلويي در مورد مفيد بودن پينماها به عنوان يك ابزار بينرشتهاي، جذاب است.
تروي لواتا: در مورد موضوع استفادههاي بينرشتهاي، ارتباط بين پينماهاي باستانشناسي و پينماها در ساير علوم قطعاً نقش ايفا ميكند. اشخاصي – مانند لري گونيكز[۲۳] (خالق مجموعهي تاريخچهي كارتوني جهان[۲۴]، ۲۰۰۸ – ۱۹۷۷) در جهان، يا جيم اوتاوياني[۲۵] (خالق علم دو مشتي[۲۶]، ۱۹۹۷، فاينمن[۲۷]، ۲۰۱۱ و…) در لابراتورارهاي جي تي[۲۸] – هستند كه كار خلق پينماهاي مرتبط با طيف وسيعي از موضوعات را به خوبي انجام ميدهند. من پينماها را با مقالات پژوهشي يا فصول كتابي – كه به عنوان بخشي از شغلم توليد ميكنم – يكسان ميدانم. علاوه بر اين، محتواي قابلتوجهای را در مورد باستانشناسي و پينما نوشته، در كنفرانسهاي باستانشناسي ارائه نموده و در كلاسهاي تدريس خود به کار بردهام. من حتي پيش از باستانشناس شدن – و از كودكي – به پينماها علاقهمند بودهام؛ و اين علاقه صرفاً به دليل دريافت چند مدرك در اين زمينه، نبوده است.
پيتر كانلي: در كل، من هيچ دليلي براي عدم تطابق هيچ يك از جنبههاي باستانشناسي با محيط پينما نميبينم. به هر حال باستانشناسي يك فرآيند و حرفهاي بسيار بصري است كه به نظر ميرسد با محيط گرافيك، هنر تصاوير پي در پي[۲۹] و پينما تناسب داشتهباشد. کاوشها و تفسير دادههاي باستانشناسي ميتوانند موضوعاتي با تناسب طبيعي براي استفاده در پينماها باشند. هرچند كه (به شرط انجام درست)، من دليلي براي عدم گنجاندن هيچ يك از اجزاي محيط پينماها در گزارش حقايق باستانشناسي (و يا ارائهي كامل اين اسناد در قالب يك پينما) نميبينم. آنچه ممكن است ارائهي دادههاي باستانشناسي را از محيط پينما دور نگه دارد، سادگي انجام يك گزارش متني و نحوهي پذيرش آن است.
جان سواگر: بله، مايلم كه برخي از آن سؤالات عملي را كمي بعدتر مورد بررسي قرار دهيم. يك مضمون ديگر هم بود (مضمون آموزش و روابط عمومي) كه حنا به آن اشاره كرده است. من و حنا هر دو از پينماها براي اين كار استفاده كردهايم. اين سؤال را از حنا ميپرسم كه چه چيز خاصي در پينماها وجود دارد كه آنها را براي آموزش باستانشناسي و روابط عمومي مناسب میبیند؟
حنا ساكت: من فكر ميكنم كه واضحترين تناسب بين پينما و باستانشناسي، زمينهي روابط عمومي و آموزش براي توضيح دادن مكانها و باستانشناسي و تفاسير مختلف آن هستند. همانطوري كه قبلاً هم اشاره كردم، پينما بهتر از يك قطعهي متن شما را جذب كرده و علاوه بر اين، براي كودكان و افراد جوان جذابيت بيشتري خواهد داشت (كودكان عاشق خواندن حبابهاي گفتگو هستند!). بر روي يك تابلوي اعلانات، در يك پينما ميتوان اطلاعات بيشتري را (نسبت به يك قطعهي متن در كنار يك عكس) گنجانيد؛ و فكر ميكنم كه احتمال بيشتري هم براي خواندن آن وجود دارد (هرچند كه برخي از افراد مقاومت ذهني در برابر پينماها دارند).
جان سواگر: من قطعاً متوجه هستم كه با استفاده از پينماها به عنوان ابزاري براي گفتگو در مورد باستانشناسي، ميتوانيد اجازه دهيد كه تصاوير بخش عمدهي توضيحات را (به جاي متن) بر عهده بگيرند. هيچ چيز نااميدكنندهتر از اجبار براي توضيح روابط بصري و فضايي – مثلاً ارتباط بين لايههاي مختلف درون يك شيار در محل كاوشها و يا مراحل مختلف ساخت در يك بنا – از طريق متن صرف نيست. اما با استفاده از پينما، ميتوان قابهايي ساخت كه نشاندهندهي همهي اين چيزها باشد؛ و بنابراين متن را براي انجام ساير كارها آزاد نگه داشت. علاوه بر اين، ميتوان از قابها براي ساخت روابط صريح و پيچيده، و داراي تقدم و تأخر تاريخي – مانند نحوهي ارتباط مصنوعات ساخته شده در زمان نوسنگي با محصولات دورهي برنزي، يا نحوهي تغييرات اشياء مدفون شده در طول زمان – استفاده نمود. چيزهاي زيادي هستند كه اغلب مواقع، توضيح دادن و شفافساختن آنها با استفاده از متن صرف كار بسيار بسيار دشواري است. پينماها ميتوانند در اين مواقع به عنوان ابزار ارتباطياي بسيار قدرتمند عمل نمايند. و نكتهي باز هم جالبتر اين است كه استفادهي اينچنيني از قابها، تصاوير و متن، خواننده را به جاي «گيجتر» شدن، «هوشمندتر» ميكند. به عنوان نتيجهاي از اين موضوع، فهميدهام كه ميتوانم براي طرح جلد پينماهايم از مفاهيمي كاملاً پيچيده استفاده كنم.
پيتر كانلي: طرحهاي داستاني باستانشناسي را ميتوان اغلب اوقات در لفافهي عبارات و توضيحات غيرقابل دسترس دانشگاهي پيچاند. با استفاده از پينما ميتوان بر اين موضوع غلبه کرد و از هر دو نظر روابط عمومي و مقاصد آموزشي جذابيت بيشتري ايجاد كرد. با اين حال، من فكر ميكنم كه اگر پينماهاي باستانشناسي را عمدتاً با تنها هدف روابط عمومي و آموزش وسيعتر توليد كنيم، آنها هيچگاه به عنوان اجزايي با كار دقيق دانشگاهي مورد پذيرش قرار نخواهند گرفت. اين خطر وجود دارد كه پينماهاي باستانشناسي به ملازمان گزارشها و انتشارات سنتيتر باستانشناسي بدل شوند. اين چيزي است كه فكر ميكنم بايد از آن احتراز شود.
اَل بي وسولوفسكي: صفحهاي از اثر پرواز آزاد (منتشر نشده و مربوط به سال ۲۰۰۸)
اَل بي وسولوفسكي: من فكر ميكنم كه استفاده از پينما در باستانشناسي براي روابط عمومي، تازه دوران نوزادي خود را طي كرده و مستحق استفادهي گستردهتر است. در شرايطي كه باستانشناسي به عنوان يك رشته داراي زيرساختي اساسي (به عنوان مثال مفهوم چينهاي شدن[۳۰] و چينهشناسي[۳۱] نقش زمينه، اهميت مستندسازي فضا، نياز به نقشهها، پلانها و مقاطع ترسيم شده، و…) است، ارائههاي مربوط به روزگار باستان معمولاً به شدت محلي شده هستند. بنابراين، رسوم و تجربيات محلي شدهاي در باستانشناسي وجود دارند كه در ساير مناطق نامربوط به نظر ميرسند. من معتقدم كه اين محليسازي به معناي آن است كه بايد پينماها را نيز براي بسياري از مناطق، پروژهها و محلهاي كاوش محلي نمود. يعني با شناسايي صورت گرفته در صحراي جنوب غرب ايالات متحده، نسبت به مثلاً كاوشها در يك تپهي مربوط به دورهي برنزي در ساسكس[۳۲] يا بازسازي يك بناي مربوط به دوران نوسنگي در تركيه، از لحاظ بصري به شكل كاملاً متفاوتي برخورد ميشود. در حقيقت، در اينجا براي ديدگاه «تك سايز و مناسب براي همه» شانس چنداني وجود نداشته و پينماهاي محلي براي پروژههاي محلي بيشترين كارآيي را دارا خواهند بود.
جان سواگر: جالب است. بايد اشاره كنم كه به نظر من همهي ما بر روي يك موضوع توافق كردهايم. و آن اینکه فارغ از نحوهي استفاده از پينماها در باستانشناسي، نكتهي كليدي در نحوهي ورود باستانشناسان است. خواه اين ورود – همانگونه كه پيت ميگويد – احتراز از بدل شدن پينماهاي آموزشي به نسخههاي بيارزش و دست دوم گزارشهاي رسميتر باستانشناسي باشد، و يا – همانگونه كه اَل اشاره ميكند – اجتناب از ديدگاه «تك سايز و مناسب براي همه» و توجه به يك ديدگاه با تمركز خاصتر براي طراحي آثار بصري باشد، يا حتي – همانطوري كه تروي قبلتر بيان كرد – حصول اطمينان از اين كه تجربيات واقعي فرآيند باستانشناسي در دل طرح داستاني قرار داده شدهاند!
اين موضوع مرا به نكتهاي كه پيت اندكي قبل مطرح كرده باز ميگرداند که مايلم در بخش دوم نشستمان به آن بپردازيم. نكتهي فوق، عمليبودن مفهوم استفاده از پينماها در تجربيات باستانشناسي است.
[۱] EC Comics
[۲] Phantom
[۳] Adele Blanc-Sec
[۴] Archaeology: The Comic
[۵] Johannes Loubser
[۶] Zine Shovel Bum
[۷] Trent DeBoer
[۸] John Swogger
[۹] Chloe Brown
[۱۰] Peter Connelly
[۱۱] Troy Lovata
[۱۲] Hannah Sacket
[۱۳] Leicester University
[۱۴] Stephanie Moser
[۱۵] Archaeological Oddities
[۱۶] Al. B. Wesolowsky
[۱۷] White River Junction
[۱۸] Piltdown: مرد پيلتداون: يك اشتباه باستانشناسي است؛ كه در اوايل قرن بيستم ميلادي و در ارتباط با كشف بقايايي از جمجمهي انسان – كه ظاهراً شواهدي از «حلقهي مفقوده» بين ميمونها و انسان بود – رخ داد. مشهور بود كه اين كشف در نزديكي پيلتداون در شرق ساسكس انگلستان صورت گرفته است. اشتباه بودن اين يافته در سال ۱۹۵۳ ميلادي به صورت قطعي مشخص شد. اما هويت جاعل هيچگاه تعيين نشده است.
[۱۹] Folkton Drums: مجموعهاي از اشياء كندهكاري شده و به شدت زينت داده شده كه به همراه يك بناي آرامگاه دورهي نوسنگي در نزديكي فولكتون در يوركشاير انگلستان يافتهشدند. دليل دقيق خلق آنها مشخص نشده است.
[۲۰] Prehistoric Materialities
[۲۱] Tunnocks
[۲۲] Silbury Hill: تپهاي در نزديكي ايوبري در انگلستان است؛ كه قدمت آن به دورهي نوسنگي ميرسد. هدف از ايجاد آن موضوع بحثهاي فراواني بوده و ادعاهاي مختلفي در مورد استفادهي پيشاتاريخي از آن به عنوان مركز امور روحاني و تشريفات مذهبي مطرح شده است. بسياري از باستانشناسان از قضاوت در مورد نقش دقيق اين اثر در طول دورهي نوسنگي خودداري كردهاند.
[۲۳] Larry Gonicks
[۲۴] The Cartoon History of the Universe
[۲۵] Jim Ottaviani
[۲۶] Two Fisted Science
[۲۷] Feynman
[۲۸] GT Labs
[۲۹] Sequential art
[۳۰] Stratification: اصلي كه بر اساس آن لايههاي درون خاك بر طبق تقدم و تأخر زماني خود ساخته ميشوند. بنابراين باستانشناسان قادر ميشوند كه عمر اشياء مختلف را بر اساس عمق دفن آنها در خاك بيابند.
[۳۱] Stratigraphy: شاخهاي از جغرافيا كه با شناخت لايههاي مختلف و ارتباط آنها با دورههاي زماني سر و كار دارد.
[۳۲] Sussex
مطالب مرتبط: